گر نهاد کاری انجام داده باشد به آن نهاد فاعل یا «فاعل» می گوییم. فاعل یعنی کننده کار.
مانند: « علی و مادر » در جمله های زیر فاعل هستند:
علی می نویسد - مادر غذا پخت .
هر فاعل را مسندالیه می گویند اما هر مسندالیه را فاعل نمی توان گفت .
مفعول :
در جمله ای که فعل آن متعدی باشد. علاوه بر فاعل، نیاز به رکن دیگری است که جمله را کامل می کند و عمل فعل بر آن واقع شود، چنین کلمه ای را « مفعول » گویند .
مفعول هر جمله پاسخی است که به پرسش « چه ، چه چیز ، چه چیز را ، که، که را ، چه کسی را » داده می شود . مثال :
علی « درس » می خواند . چه چیز ؟ درس
ابو علی « شفا » را نوشت . چه چیز را ؟ شفا را
احمد « حسین » را دید . چه کسی را ؟ حسین را
بعضی مفعول همراه « را » ( نشانه مفعولی) می آید که به آن مفعول معرفه گویند .
مثل : کودک «غذا را» خورد و مفعولی که بدون « را » می آید آن «معرفه» نیست .
کودک « غذا » خورد(مراد ؛ بیان غذا خوردن کودک است نه غذای معین)
صفت :
صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمی همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود.
برای یک موصوف می توان چند صفت آورد :
مثل کلمه های « آنچه، خوب، به درد بخور » در این عبارت:
آنچه کتاب خوب و به درد بخور در قفسه بود جمع کردم .
مضاف الیه :
اسم یا جانشین اسم هرگاه به وسیله کسره اضافه (حرف نشانه)
وابسته قبل از خود(مضاف) گردد ، مضاف الیه نامیده می شود.
مثل «حق، مجید » در این ترکیبات :
لطف حق - توپ مجید
از جهت ظاهری فرقی میان مضاف و مضاف الیه و صفت و موصوف نیست . اما ار لحاظ معنایی آن دو فرق دارند. برای تشخیص این ترکیب راههایی وجود دارد از جمله :
1.اگر « ی » میان دو ترکیب بیاوریم ساختمان ترکیب وصفی معنی دار است ولی ترکیب اضافی بی معنی :
توپ بزرگ = توپی بزرگ = ترکیب وصفی
توپ مجید = توپی مجید ؟ = ترکیب اضافی
2. اگر با حذف کسره در پایان « است » بیاوریم ترکیب وصفی معنی دار ولی ترکیب اضافی بی معنی است .
توپ بزرگ = توپ بزرگ است = ترکیب وصفی
توپ مجید = توپ مجید است ؟ = ترکیب اضافی
انواع کلمات و ساختمان آنها :
تعریف فعـل :
کلمه یا گروه کلماتی هستند که روی دادن امری، یا واقع شدن حالتی را در زمانی به شخصی نسبت می دهد .
مفاهیم مختلف فعل :
الف) انجام دادن یا گرفتن کاری : محسن در را بست ، شیشه شکست .
ب) واقع شدن کاری بر کسی یا چیزی : علی کشته شد ، نامه نوشته شد .
ج) پذیرفتن حالت یا صفتی : هوا روشن شد ، احمد مریض شد
د) نسبت دادن صفتی به کسی یا چیزی: هوا روشن است، احمد مریض است.
فعل از لحاظ دلالت بر شخص و یا مفرد و جمع بودن شش ساخت ( یا صیغه) دارد . که در اصطلاح به آن صرف فعل گویند - از لحاظ زمان :
گذشته ( ماضی) = رفت ، رفته است ، می رفت و ....
حال = می رود، دارد می رود و .....
آینده (مستقبل) = خواهد رفت و ......
صفت
صفت کلمه ای است که اسم یا جانشین اسم یا گروه اسمیِ همراه خود را توصیف می کند و یکی از وابسته های اسم به شمار می رود.
در مثالهای زیر، زیر کلماتی که خط کشیده شده، صفت هستند. مانند: کتاب خواندنی - کدام شهر - هر روز .
ضمیر مشترک
ضمیرهای مشترک که سه کلمه (خود) و (خویش) و (خویشتن) هستند،که اولی متداولتر است و دومی و سومی بیشتر در زبان شعر و ادب به کار می رود :
حساب خود نه کم گیر و نه افزون .
شاگردان باید احترام معلمان خویش نگه دارند .
ضمیر اشاره
ضمیر اشاره ضمیری است که مرجع آن به اشاره معلوم شود و آن ، همان واژه (این) و ( آن ) و ترکیبات آن دو است (مانند همان و همین ) که اگر همراه اسم بیایند صفت اشاره نامیده
می شوند و اگر بی همراهی اسم بیایند آنها را ضمیر اشاره می نامند. مانند ( این ) و ( آن ) در مثال های زیر:
صفت اشاره : این کتاب را بگیر .
ضمیر اشاره : کتاب را بگیر و آن را بخوان .
ضمیر پرسشی
ضمیرهای پرسشی بعضی همان واژه های پرسشی هستند که مانند ضمیرهای اشاره اگر همراه اسم بیایند صفت پرسشی نامیده می شوند و اگر تنها بیایند ضمیر پرسشی .
معروف ترین ضمیرهای پرسشی عبارتند از :
«که، چه، کدام، کدامین، کدامی، کی، کجا، کو، چگونه، چند، چندم ، چندمی » که آمد ؟ چه آوردی ؟
قید
قید مختص : بعضی از قید ها جز نقش قیدی، نقش دیگری در جمله نمی پذیرند، این قبیل قیدها را قید مختص می نامند ، زیرا که اختصاص به نقش قیدی دارند .
مانند: هرگز - هنوز - البته - مثلا - احیانا - اتفاقاً .
من هرگز او را ندیده ام .
پدرم هنوز از مسافرت برنگشته است .
کلمه هایی که درآخر آنها تنوین دوزبر هست همگی درزبان فارسی قید مختصند .
مانند: اتفاقاً- احتمالاً- اصلاً- ضمناً .
اتفاقاً دیروز علی را در خیابان دیدم .
اقسام قید از جهت معنی :
قید زمان : مانند : شب ، بعضی وقتها درجمله زیر :
شب باران آمد . بعضی وقتها باران می بارد .
قید مکان : مانند : اینجا و آنجا در عبارت زیر :
حسن اینجا نشسته بود و احمد آنجا .
نظرات شما عزیزان: