تعریف کلمات هم خانواده در فارسی ششم
تعریف کلمات هم خانواده: به کلماتی میگویند که از یک ریشه گرفته شده
باشند و حرف های اصلی آن کلمه در کلمه های هم خانواده اش پشت سر
هم بیاید. مانند:(تحمٌل ـ حمل ـ حامل )یا(عجله ـ عجول ـ تعجیل)و...
چند نمونه کلمه همخانواده
سه حرف اصلی "ح ب ب" : حبّ ٬ حبیب ٬ محبوب ٬ حبیبه
سه حرف اصلی "ا م ر" : امیر٬ مامور٬ امور ٬ اَمر ٬ اوامر ٬ اُمرا
سه حرف اصلی "ج ل ل" : جلیل ٬ مجلل ٬ تجلیل ٬ جلال ٬ جَلاله
سه حرف اصلی "و ح د" : وحید ٬ واحد ٬ موحد ٬ توحید ٬ وحدانیت
سه حرف اصلی "ح ق ق" : تحقیق ٬ محقق ٬ حقیقت ٬ حقّ ٬ حقوق
سه حرف اصلی "ش ر ع" : شرع ٬ مشروع ٬ شریعت ٬ شارع ٬ تَشَرُع
سه حرف اصلی "د ر س" : درس ٬ مدرسه ٬ تدریس ٬ مدرّس ٬ دروس
سه حرف اصلی "س ج د" : سجده ٬ مسجد ٬ سجود ٬ ساجد ٬ مساجد
سه حرف اصلی "ش ر ک" : شرکت ٬ شراکت ٬ شریک ٬ مشرک ٬ شِرک
سه حرف اصلی "س ک ن" : مسکن ٬ تسکین ٬ سکنی ٬ سکونت ٬ ساکن
ضرب المثل:به سخنان معروفی میگویند که میتوان از آن ها پندواندرز گرفت.این سخنان نسل به نسل ویا سینه به سینه به ما منتقل شده است. مانند:عاقبت جوینده یابنده است.
هرکه بامش بیش٬ برفش بیشتر.
تعریف کنایه:یعنی پوشیده سخن گفتن درباره موضوعی.وقتی با زبان کنایه حرف میزنیم٬منظور خود را به طور غیرمستقیم بیان می کنیم.که البته این باعث میشود خواننده تلاش کند تا معنای اصلی سخن مارا دریابد.مانند:فلانی ریش سفید محله است.(یعنی با تجربه است.)
جان بخشی به اشیا(تشخیص): شاعران و نویسندگان برای خیال انگیز کردن نوشته های خود از جان بخشی به اشیا استفاده می کنند.یعنی حالت هاو رفتار خاص انسان را به چیزهایی بی جان نسبت می دهند. البته این نوشته ها یا شعرها از زبان اشیا بیجان سخن می گویند.
تعریف تشبیه:آن است که کسی یا چیزی را از لحاظ داشتن صفتی به کسی یا چیزی دیگری که آن صفت را به حد کمال دارد ویا به داشتن آن معروف است مانند کنیم. مثل:
برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابرهارا
که در اینجا برق را به شمشیری تشبیه کرده اند که ابر هارا پاره میکند.
نظرات شما عزیزان: